داستان آموزنده و جالب

آبادانیها
داستان آموزنده و جالب
ن : دختر آبادانی ت : سه شنبه 21 آذر 1391 ز : 23:31 | +

 

روزی زن و شوهری سر سفره ی میز صبحانه نشسته بودند که از پنجره زن همسایه را دیدند که در حال گذاشتن لباسهای شسته  شده اش بر روی طناب بود.

 

 

زن به همسرش گفت: چرا این زن لباس های خود را تمیز نشسته؟ تمام لباس ها لکه دارند!

 

 

پس از چند روز زن و مرد دوباره بر سر سفره ی صبحانه نشسته بودند که دوباره زن همسایه بر روی طناب خانه اش لباس هایش را پهن می کرد. زن گفت: چرا لباس ها اینقدر لکه دارند؟ کاش به او بگویم که پودر لباسشویی اش را عوض کند. مرد به همسرش گفت: بهتر است چند روز دیگر هم صبر کنیم.

 

 

چند روز گذشت. زن همسایه مثل همیشه در حال پهن کردن لباس هایش بود.

 

 

زن به همسرش گفت: این دفعه لباس ها را تمیز شسته است! حتما صدای مرا شنیده و پودر لباسشویی اش را عوض کرده است. مرد گفت: نه خانوم، امروز صبح کمی زودتر بیدار شدم و پنجره را تمیز کردم!!!

 

چقدر خوب می شود قبل از دیدن عینکمان را تمیز کنیم.


نظرات شما عزیزان:

پوریا
ساعت14:55---30 آذر 1391
سلام دوست من
وب جالب و قشنگی داری .... خوشحال میشم به ما هم سر بزنی
منتظر حضور گرمتون هستیم
یلدا مبارک


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






.:: ::.


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by abadaniha
This Template By Theme-Designer.Com